۲۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است
حاج حسین سیب سرخی 92 ( میلاد امام زمان )
گدای آستانت شدن به دست ما نبود دانلود
کعبه زیباست به شرطی که تو از کعبه در آیی دانلود
شب شب عشقه شب سروده دانلود
ای یوسف زهرا بیا ای قبله ی دلها بیا دانلود
قسیم النار والجنه محبت را چه خواهی کرد دانلود
حاج محمد کریمی 92 ( میلاد امام زمان )
می خوام از عشق فدا بششم برات دانلود
از منو این حال پریشانیم دانلود
چشم به راه بهار آدما بثل بید می لرزیدند دانلود
حاج عبد الرضا هلالی 92 ( میلاد امام زمان )
ای مه روی ناز شاه چاره ساز دانلود
جام می دارم در آغوش دانلود
سامرا ندیدمت نجف ایوون طلا ندیدمت دانلود
منبع : Zakerin.ir
۱۹ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۱۶
۰
۰
محمد جواد صادقی
۱۹ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۵۶
۱
۱
محمد جواد صادقی
يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۶ ب.ظ
محمد جواد صادقی
۱۸ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۰۶
۱
۰
محمد جواد صادقی
شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۵۲ ب.ظ
محمد جواد صادقی
چو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانی
منم و خیال یاری غم و نوحه و فغانی
چو وضو ز اشک سازم بود آتشین نمازم
در مسجدم بسوزد چو بدو رسد اذانی
رخ قبلهام کجا شد که نماز من قضا شد
ز قضا رسد هماره به من و تو امتحانی
عجبا نماز مستان تو بگو درست هست آن
که نداند او زمانی نشناسد او مکانی
عجبا دو رکعت است این عجبا که هشتمین است
۱۷ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۵۲
۰
۰
محمد جواد صادقی
شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۴۷ ب.ظ
محمد جواد صادقی
درست هنگام غروب بود که من و دو تا از بچه ها به نامهای علی و صادق، اسیر دشمن شدیم. دور تا دورمان را سربازهای عراقی محاصره کرده بودند. با این که دستهایمان را از پشت بسته بودند، ولی با احتیاط در کنارمان حرکت می کردند. دو، سه ساعتی گذشت تا ماشینی برای بردن ما به بغداد آمد.
هر کدام از ما بین دو سرباز عراقی نشسته بودیم و جای تکان خوردن هم نداشتیم. چشمم به قیافه صادق افتاد که با نگرانی به بیرون نگاه می کرد. فکر کردم که ترسیده است.
با اشارة سر گفتم: چه «شده؟»
صادق آسمان بیرون را که درتاریکی فرو رفته بود، نشان داد، و آرام گفت: « نماز نخواندیم.» من که تازه متوجه علت نگرانیش شده بودم، یادم آمد که نماز مغرب و عشا را نخواندهایم.
با خود گفتم: « هر چه باشد، این عراقیها هم مسلمانند. شاید بگذارند نماز بخوانیم.»
رو به سرباز عراقی که بین من و صادق نشسته بود، کردم و گفتم:
« صلاه، صلاه»
با اخم در حالی که چشمهایش گرد شده بود، سیلی محکمی به گوشم زد و تازه فهمیدم که اینها اصلاً نمی دانند نماز چیست. خلاصه تصمیم گرفتیم بدون اینکه عراقیها بفهمند، توی ماشین نمازمان را بخوانیم.
خیلی آرام در حالی که فقط لبهایمان تکان میخورد، مشغول خواندن نماز شدیم. این، اولین نمازمان در اسارت بود که به مرور باید به آن عادت می کردیم.
۱۷ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۴۷
۰
۰
محمد جواد صادقی
شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۹ ب.ظ
محمد جواد صادقی
۱۷ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۳۹
۰
۰
محمد جواد صادقی
جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۱ ب.ظ
محمد جواد صادقی
۱۶ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۱
۰
۰
محمد جواد صادقی
سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۳۱ ب.ظ
محمد جواد صادقی
پَر ِ قنداقه ات مسیحا شد
یار گهواره ی تو موسا شد
خوش به حالت که بر دو چشم ِحسین
اولین بار چشم تو وا شد
عطر گیسوت تا بهشت آمد
یوسف عاشق شد و زلیخا شد
جبرئیل از حضور تو سرمست
با اذان علیِّ اعلا شد
۱۳ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۳۱
۰
۰
محمد جواد صادقی
سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۱۸ ب.ظ
محمد جواد صادقی
مشنو از نی چون حکایت میکند
بشنو از دل چون روایت میکند
مشنو از نی نی نوای بینواست
بشنو از دل دل حریم کبریاست
۱۳ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۱۸
۰
۰
محمد جواد صادقی
دیشب از فرط غم و غصه و ماتم،به همان نور خدا، نگین انگشتر خاتم، بنوشتم به قلم شِکوه ای از عالم و آدم، که چرا قدر همه آدمیان اوج گرانی شده ارزان و چه آسان همه اقوام ز پیر و ز جوانان، ز عوام و ز خاصان همگی بر سرِ آنند که انسان بشود پست تر از پستیِ حیوان و همه عمر به خسران و نداند که خدا هست، نداند که جزا هست و بلا هست، نداند که کسی گوشه ی چشمش همه ی عمر ز امواج گناهان من وتو شده پر اشک و تنهاست در آن دشت و نومید ز برگشت و نه یک ذره نیازی که شود این دل ما خوش و نه یک ذره دعایی که الهی! برسان یار سفر کرده ی ما را برسان یوسف گمگشته ی مارا برسان منتفم کشته ی مارا، ولی انگار کسی نیست ز اعماق وجودش ز تمنای سجودش، نه چهل صبح که یک صبح بخواهد که بیایم و بخوانم که منم آنکه در آدینه شوم حس و منم آن گل نرگس...
۱۳ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۱۴
۰
۰
محمد جواد صادقی