نیمه شب بود، کسی کنج دلم صحنه ی ایثار مرا دید، که خود را به دو دست کرم شاه سپردم، و به وجد آمدم و خوب شد اینبار نمردم، چه صفایی به دلم داد اذان لب ارباب، دلم خواست برای غم دلدار بخواند، ز غم مادر غمبار، ز آن سینه و مسمار، وَ از آن در ودیوار، و سفر کرد دلم سوی مدینه ، به همان شهر و دیار غم سینه ، و سفر کرد دلم تا سر کوچه، همان کوچه ی معروف،  همان کوچه که مادر به زمین خورد، همان کوچه که ما را به غم آزرد، همانجا که دل شیعه ترک خورد، همانجا که عمر با لگدش مادر ما را به عزا داد،و سیلی به در گوش خدا داد، و گوشواره اش افتاد، دگر نای نمانده به تن مادر ارباب دو عالم، چه طور از غم دلدار ننالم؟ دلم سوی در بیت علی گشت روانه، و غمگین ز زمانه، به در بیت رسید و، چه قدر صحنه ی پر حادثه دید و ، کسی سینه ی مادر بدرید و،  دلم از کرم عشق به جز عشق ندید.. به پیش در و دیوار، ببین هیزم بسیار، به پشت در بیت نبوی دود شد انبار، و آتش به کف مرد عرب بود، و خانه شده پر دود، و شاه کرم و جود، دگر هیچ نیاسود،   و دوباره لگد مرد عرب بود، که شد صحنه ی اعجاز شیاطین، و شد صحنه پر از زمزمه ی جور سلاطین، که ضربی به در خانه ارباب دعا خورد، و مامان شما مرد...